اگر ساعت نه شب است و من همه‌ی چراغ‌ها را خاموش کرده‌ام و خزیده‌ام زیر دو تا پتو و زانوهایم را توی شکمم جمع کرده‌ام و در تاریکی این‌ها را می‌نویسم، اگر هر آن ممکن است ناگهان بزنم زیر گریه و هیچ جوره آرام نشوم و تهش مجبور شوم قرص خواب یا آرام‌بخشی بخورم و آرام آرام بدون اینکه درست متوجه شوم چه اتفاقی دارد می‌افتد ناگهان از همه چیز تهی شوم و به خواب بروم، اگر دیروز با یکی از بچه‌ها بگومگو کردم و حرف‌هایی زدم و کمی تند رفتم و ناراحتش کردم _هرچند حقش بود و بالاخره یکی باید آن حرف‌ها را می‌زد اما با این وجود اگر در حالت عادی بودم آن حرف‌ها را نمی‌زدم_، اگر دلتنگی بیشتر از همیشه آزارم می‌دهد، اگر امروز که آقای اسنپ نمی‌دانم چرا طولانی‌ترین مسیرهای ممکن را برای رساندنم به خانه انتخاب می‌کرد و لقمه را دور دهانش می‌چرخاند، دلم می‌خواست سرش را از تنش جدا کنم، اگر دست‌هایم کمی می‌لرزیدند، اگر رنگم پریده و زیر چشم‌هام گود افتاده، اگر بی‌اشتها شده‌ام، اگر تمام دیروز و امروز را توی تخت بوده‌ام و سریال دیده‌ام فقط، اگر صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوم دلم نمی‌خواهد از خانه بیرون بروم و اصلا دلم نمی‌خواهد هیچ کاری بکنم و فقط می‌خواهم رها شوم به حال خودم، اگر همین الان اشکی از گوشه‌ی چشمم بالشم را خیس کرد و اگر و اگر و اگر و هزار اگر دیگری که چهار پنج روز و گاهی اوقات حتا یک هفته از ماهم را درگیر می‌کنند فقط به یک دلیل است: PMS

علتش افت هورمون‌ها در پایان سیکل ماهانه است. ده روز تا یک هفته قبل از اتفاق می‌افتد که در بعضی افراد شدیدتر و در بعضی خفیف‌تر است. PMS من یکی را که واقعا فلج می‌کند. چند روز از ماهم را درگیر می‌کند. باعث می‌شود چند روز بی‌دلیل، بدون اینکه اتفاق خاص و بزرگی افتاده باشد افسرده شوم. بدون آنکه روی آنچه بر سرم می‌آید کنترلی داشته باشم. گاهی اوقات بدون اینکه حواسم به روزها باشد دچار این علائم می‌شوم و وقتی از خودم می‌پرسم چه مرگته؟ ناگهان به خودم می‌آیم و نگاهی به تقویمم می‌اندازم و می‌بینم که بله! بفرما! هورمون‌های عزیز دوباره خیال جولان دادن به سرشان زده. خلاصه وضعیت مسخره و حتا خنده‌داری است.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها